منتقد: یاسمن خلیلیفرد
منبع: روزنامه «آرمان ملی»
«میدان ونک، یازده و پنج دقیقه» یکی از تازهترین آثار سیامک گلشیری نویسندهی پرکار و باسابقه است که نشر چشمه آن را منتشر کرده است. کتاب شامل 18 داستان کوتاه است.بدیهیست که همانند تمامی مجموعه داستانها، برخی از داستانهای این کتاب را بیشتر از دیگر داستانها دوست داشتم اما آنچه را که نمیتوان دربارهی این مجموعه داستان انکار کرد انسجام و تم همگن و همبافت داستانهای آن است که علیرغم عدم پیوستگی داستانها به کتاب وحدت مطلوبی بخشیده است.
داستانهای «میدان ونک، یازده و پنج دقیقه» را میتوان در گونههای طبقهبندی کرد. مثلاً چند داستان کتاب تم عاشقانه دارند، چند داستان فضایی معمایی، چند داستان بر مبنای احساسات درونی و شخصی شخصیتهایشان پیش میروند و چند داستان هم کاملاً جناییاند. آنچه اما وجه اشتراک تمامی این داستانهاست حس تعلیق، اضطراب و تلواسهای است که به مخاطب القا میکنند. به بیانی دیگر حتی اگر بدون هیچ پیشزمینهای شروع به خواندن داستانهای کتاب بکنید، تعلیقی پررنگ از همان آغازین واژهها بر شما مستولی میشود. از دیگر ویژگیهای مشترک برخی از داستانها خصوصیات مشترک شخصیتی در شخصیتپردازی کاراکترهاست؛ مثلاً شخصیتهایی که ترسهای مشترکی را تجربه میکنند، یا شخصیتهایی که به وسواس دچارند، شخصیتهایی که بیش از اندازه روی خواستهشان پافشاری میکنند یا آدمهایی که نگران تأخیر هستند. با آنکه داستانها به لحاظ روایی پیوستگی ندارند، بسیاری از خرده واقعهها یا موقعیتهای مشترک آنها را به هم نزدیک میکنند؛ درواقع داستانها ربطی به هم ندارند اما بافت و جنس یکسانی دارند. در چند داستان شخصیتها سوار بر اتومبیل کرایهاند، موقعیت زمانی این داستانها عموماً واحد است و داستانها در شبی سرد و مهآلود اتفاق میافتند. بنابراین دستکم همین چند داستان کتاب به لحاظ فضاسازی اشتراکات بسیاری دارند و تعلیق دلهرهآمیزشان را بهتدریج به آستانهی اوج میرسانند.
یکی دیگر از ویژگیهای اکثر داستانهای «میدان ونک …» عدم پیروی محتومشان از فرم رایج داستانهای کوتاه است، درواقع در بیشتر این داستانها اجزای داستان کوتاه را نمیتوان در بستر داستان بهراحتی تشخیص داد. بیشتر داستانهای کتاب بیش از آنکه داستان به معنای مرسوم آن باشند برشهایی از واقعیات روزمرهاند که به چاشنی دلهره و تعلیق آمیخته شدهاند و این امر به زعم نگارنده تصمیم خوشایندی از سوی داستاننویس بوده است که باعث ایجاد تفاوت میان این مجموعه داستان با بسیاری دیگر از مجموعه داستانهای مشابه شده است.
چند داستان کتاب بسیار خوشخواناند و در چارچوب اسلوبهای ژانریشان نوشته شدهاند. یکی از این داستانها «لیلیومهای زرد» است. داستان شروعی خوب دارد و مسئلهای کوچک و جزئی در آن بهتدریج به معضلی بزرگ و دلهرهآور بدل میشود. نویسنده با دادن کدهایی، تاحدودی مخاطب را فریب میدهد. مثلاً اشاره به اینکه خانهی زوج جوان شبیه خانهی ارواح است. همین یک جمله کافیست تا خواننده خود را با داستانی جنایی یا شاید هم ماورایی روبهرو ببیند. این فضای تعلیقآمیز و رازآلود تا میانههای داستان و با شرح اوضاع پسر همسایه که به نوعی جنون مبتلاست و مدام صداهای عجیبی درمیآورد ادامه مییابد اما برخلاف تصورمان داستان با غافلگیری عجیبی به پایان نمیرسد و پررنگترین راز آن مسئلهی سقط جنین زن است. درواقع گلشیری بیآنکه داستانی معمایی-جنایی نوشته باشد با نشانهگذاریهای بهجا و کنترل موقعیتهای احساسی فضایی وهمآلود را به داستانش تزریق میکند.
در داستان «قرار ملاقات» داستاننویس، دقیقاً برعکس داستان قبل عمل میکند. او بی آن که تلاشی برای خلق فضایی دلهرهآور بکند و یا اصلاً داستانش در ژانر وحشت نوشته شده باشد، در انتها مخاطب را با غافلگیری بهجا و درستی مواجه میکند. درواقع داستان بدون آنکه تعلیق بیرونی آشکاری داشته باشد تعلیق درونی تکاندهندهای دارد.
عنصر تعلیق به شکلی دیگر در داستان «با لبان بسته» نیز پدیدار میشود. داستان بسیار کوتاه و موجز است اما سرشار از تعلیق. این بار قصه اجتماعیست و دغدغهمندیهایی چون مسئلهی فقر و فروختنِ اعضای بدن را برجسته میکند. باز هم خبری ازساختار مهندسیشدهی داستانهای کوتاه نیست و داستان به مثابه صحنهای از یک فیلم فضایی دراماتیک را از یک موقعیت خاص خلق میکند؛ موقعیتی تلخ که پایانش باز و در عین حال بسته است! پایانی که گرچه نویسنده آن را باز میگذارد اما آنقدر محتوم است که هر مخاطبی میتواند ادامهاش را در ذهن خود تجسم کند.
در داستانی چون «ماهرو» کشمکشهای درونی کاراکتر را با خود میبینیم که ناشی از توهمات او هستند. در این فضا نیز تعلیق و ردپایی از معما و تعلیق دیده میشود.
«میدان ونک، یازدهوپنج دقیقه» مجموعه داستانیست که میتواند حتی از مخاطبانی که میانهای با داستان کوتاه ندارند، نمرهی قبولی بگیرد.