نقد فیلم «BABAI»: “مهاجرت نکنید”

منبع: مجله‌ روزنامه‌ی جشنواره‌ی جهانی فیلم فجر
منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد

«پدر» (با نام اصلی Babai) فیلمی تحسین شده و محصول مشترک کشورهای کوزوو، آلمان و مقدونیه است. این فیلم در سال 2015 و به کارگردانی ویزار مورینا فیلمساز صاحب نام صربستانی ساخته شده است.
این فیلم که پرهزینه ترین فیلم تاریخ سینمای کوزوو است به عنوان نماینده این کشور به دوره هشتاد و هشتم اسکار معرفی شد که البته به بخش رقابت های اصلی راه پیدا نکرد.
«پدر» داستان زندگی خانواده ای حاشیه نشین را به تصویر می کشد. نوری، پسر خردسال این خانواده ناچار است برای گذران زندگی مشقت بار خود، به همراه دیگر اعضای خانواده دستفروشی کند. پدر نوری تصمیم دارد به منظور خاتمه بخشیدن به زندگی فقیرانه شان به صورت غیرقانونی به آلمان برود و پناهنده شود، سفری که به دلیل دشواری هایش نمی تواند پسرک را همراه خود ببرد و این مسئله با مخالفت پسر همراه می شود و به همین جهت، گزیم، پدر نوری، بدون این که به پسرک اطلاع دهد راهی این سفر خطرناک می شود و او را ترک میکند.
آن چه در نگاه اول در رابطه با فیلمی چون «پدر» حائز اهمیت است، فضای درگیرکننده و تأثیرگذار آن است بدین معنا که امکان ندارد که فیلم نتواند مخاطبش را درجا میخکوب کند و این یکی از اصلی ترین دلایل موفقیت آن است. فیلم به رغم به تصویر کشیدن جزییات متعدد و سبک ناتورالیستی اش داستان خود را سرراست بیان می کند و در ارائه تصویر درست از شخصیت هایش به شدت می کوشد. فیلمساز با پرداختن به جزییات زندگی خانوادگی نوری، گزیم و دیگر اعضای خانواده، فقر و فلاکت ناشی از جنگ و دیگر بحران های داخلیِ کشور را به زیبایی به تصویر می کشد و به رغم ناآشنا بودن موقعیت جغرافیایی داستان و عدم اطلاع کافی مخاطبِ غیربومی از بحران ها و مشکلات متعددِ شخصیت های فیلم، قابلیت همذات پنداری با آنها را در تماشاگر به وجود آورده و او را به درون زندگی های این شخصیت ها می کشاند.
فصل اول فیلم به کنش های پسرک با پدرش می گذرد و عدم میل آشکار او به رفتن پدر. واکنش های او در برابر این تصمیم پدر به شدت تأثیرگذار و در عین حال قابل لمس اند و در نهایت کوچ پدر بحران اصلی فیلم را پدید می آورد.
فصل دوم فیلم اما به زعم من، عمیق ترین بخش آن است. تلاش های پسرک برای رساندن خود به پدر و در نهایت آغاز سفری غیرقابل تصور برای یک کودک خردسال و بی پول! با این که شاید به لحاظ منطق درام، قابلیت شکل گیری این سفر برای پسرک وجود نداشته باشد اما این رویداد در دل آن کاملاً تأثیرگذار از آب درآمده و هرگز نشانی از اغراق و عدم باورپذیری در آن دیده نمی شود. گرچه مسئله ی “مهاجرت غیرقانونی” و “پناهجویی” برای مردمان بسیاری از سرزمین ها، امری غیرقابل درک و ناآشناست اما چنین پدیده ای که معضل این روزهای بسیاری دیگر از کشورهای دنیاست آن قدر دقیق و پرجزییات درآمده که می تواند دیگر مردمان را با رنج و دردهای این دسته از افراد که برای دستیابی به زندگی بهتر همه چیزشان را پشت سر می گذارند و به سمت آینده ای نامعلوم حرکت می کنند، مشخص نماید.
با آن که حدس عمده مخاطبان فیلم مرگ یا نرسیدن نوری به پدرش است، فیلمساز به تماشاگران رودست می زند و نوری در کمال شگفتی و با وجودِ همه مشکلات و بدبختی ها، سرانجام به آلمان می رسد و فصل آخر فیلم آغاز می شود. مورینا، به شکل هوشمندانه ای از نمایش وجه های مثبت کشور مقصد پرهیز کرده است بدین معنا که آلمان با اتوپیای مدنظر پدر تفاوت های فاحشی دارد. تصاویری که از آلمان در فیلم به نمایش درآمده اند تعمداً تصاویر مناظر بکر، مدرنیته مطلوب و چشم اندازهای زیبا نیست بلکه ساختمان های زشت و فقیرنشین، خوابگاه پناهنده ها، برخوردهای بد با خارجیها و غذاخوریهای کثیف و چرک بخش های انتخابی فیلمساز از آلمان اند. بارها شوهر والنتینا از نوری سؤال می کند که آلمان را دوست دارد یا نه و پاسخ پسر “آری”ِ بی هدف و کاملاً زورکی ای ست که طبیعتاً تنها دلیلش می تواند نزدیکی دوباره او به پدر باشد. ظاهراً مکانِ زندگی برای پسر چندان مهم نیست بلکه بودنش در کنار پدر است که برای او اهمیت داردو
پایان واقعه بزرگ و حیرت انگیزنیست. رویداد غیرمنتظره ای به وقوع نمی رسد، مرگ و میری در کار نیست. در نهایت فیلم با همان پایان بازی که برای چنین فیلمی انتظارش می رود تمام می شود؛ آینده نامعلوم و آوارگی دوباره ی پدر و پسر، این بار به مقصد کشوری دیگر در اروپا که احتمالاً تنها روزنه امید آنها برای میل به ادامه بقاست.
فیلمساز سعی می کند از شعار دادن پرهیز کند و این پیام ها را که “همواره مهاجرت به بهتر شدن اوضاع نمی انجامد” و “گاهی ماندن بهتر از رفتن است” در بوق و کرنا نکند و مفاهیم مورد نظرش را به شکل غیرمستقیم به مخاطب عرضه کند اما در نهایت برخی از دیالوگ ها و البته تصویری که از رنج ها و مصائب پدر و پسر در کشور مقصد به تصویر گذاشته می شود رسماً بیانگر همین پیام میهن دوستی و وفاداری به ارزش های ملی اند. گرچه هم چنان تأکید می کنم که «پدر» به هیچ وجه فیلمی شعارزده و یا غیرقابل باور نیست و اتفاقاً به شدت هم وفادار به الگوهای سبک واقعگراست. با این حال رگه هایی از وطن پرستی و تشویق به عدم مهاجرت غیراجباری در آن دیده می شود.
بازی تمامی بازیگران فیلم یکدست و همسو با فضای رئالیستی کار است؛ خصوصاً وال مالوکو بازیگر خردسال نقش نوری که بازی به شدت درخشان و باورپذیری را ارائه داده است.
«پدر» نویدبخش آغاز جریانی خوشایند در سینمای کوچک کشوریست که می تواند شمایل تازه ای از فیلمها را مطابق با تاریخ، اتفاقات سیاسی و فرهنگ خاص قومی-میهنی خود به مخاطبان جهانی ارائه کند.