گفتگو با یاسمن خلیلیفرد دربارهی کتاب «بیتا؛ درختها ایستاده میمیرند» در روزنامه «هفت صبح»
حانیه جهانیان: یاسمن خلیلیفرد منتقد و نویسندهای است که جدا از فعالیتهای سینماییاش در عرصهی ادبیات با نوشتن رمانهایی چون «یادت نرود که…»، «انگار خودم نیستم» و «بنفش مایل به لیمویی» به شهرت رسید اما آنچه کتاب اخیر او «بیتا، درختها ایستاده میمیرند» را به اثری متمایز در کارنامهی ادبیاش تبدیل کرده اهمیت نقش بیتا فرهی در زندگی شخصی خلیلیفرد است. این نویسندهی جوان با تماشای «هامون» و بازی بیتا فرهی به سینما علاقهمند شده و اینگونه است که با داشتن دیپلم ریاضی تصمیم میگیرد کنکورهنر بدهد. پس از قبولی در دانشگاه هنر تهران رشتهی کارگردانی سینما را تا مقطع فوقلیسانس ادامه میدهد و پا به عرصهی سینما و ادبیات میگذارد. «بیتا، درختها ایستاده میمیرند» جدیدترین کتاب این نویسنده که نشر “نظر” آن را منتشر کرده، داستان زندگی بیتا فرهی را روایت میکند. کتابی که مراسم رونماییاش با استقبال چشمگیر هنرمندان، اهالی ادبیات و عموم مردم مواجه شد و در همین روزهای ابتدای انتشارش به فروش قابلتوجهی دست یافته و در آستانهی چاپ دوم قرار دارد.
در گفتگو با یاسمن خلیلیفرد به زیر و بم نگارش این کتاب و دلایل موفقیت آن میپردازیم:
+ چه شد که یاسمن خلیلیفرد به سینما علاقه پیدا کرد؟
همه ما علایقی داریم که از زمان کودکی در ما نهادینه شدهاند. به یاد دارم حتی در دوران کودکی دوست داشتم بازیهایم شبیه به تئاتر باشند و من آنها را کارگردانی کنم. این علایق هرچه بزرگتر میشوی در تو جدیتر و هدفمندتر میشوند. من سینما را همیشه دوست داشتم اما در سال اول راهنمایی یکبار بهطور اتفاقی «هامون» را از تلویزیون دیدم و این فیلم خارقالعاده برایم شبیه یک معجزه بود. خسرو شکیبایی را از دوران کودکی –وقتی هنوز مدرسه نمیرفتم- و از سریال «خانه سبز» میشناختم و اصطلاحاً فَن او بودم اما با «هامون» عاشق بیتا فرهی شدم. البته او را هم وقتی خیلی کوچکتر بودم در سریال «ولایت عشق» دیده بودم اما «هامون» جرقه آغاز عشق و علاقه جدی من به سینما و بیتا فرهی شد. بعد از «هامون» من به یک سینمادوست حرفهای تبدیل شدم. نوشتن نقد را از همان دوران نوجوانی شروع کردم و نقدهایم در بخش خوانندگان نشریاتی چون بانیفیلم و سروش هفتگی منتشر میشد و بعدها در بخشهای حرفهای این نشریات نوشتم. وقتی به پیشدانشگاهی رسیدم تقریباً تمام فیلمهای مهم فیلمسازان مولف جهان را دیده بودم.
+ از اینکه چگونه طرفدار بیتا فرهی شدی صحبت کردی اما آغاز دوستی تو با این بازیگر چطور اتفاق افتاد؟
آغاز و شکلگیری رفاقت من با بیتا فرهی داستان عجیبی دارد که شاید باورش برای خیلیها دشوار باشد. آدمها در سالهای نوجوانی طرفدار بازیگران و سلبریتیها میشوند، من هم طرفدار بیتا فرهی بودم و آرزو داشتم او را ببینم. این عشق و اشتیاق سالها ادامه یافت تا اینکه در سال 1392 و درحالیکه من دیگر رسماً یک منتقد سینما شده بودم و کارشناسی ارشد سینما میخواندم، از طریق فیسبوک و اینستاگرام و برقراری ارتباط با خویشاوندان بیتا فرهی متوجه شدم که او بیمار است. دورهی اول بیماریاش بود و او برای درمان به پاریس رفته بود. با پیگیریهای زیاد توانستم خودم را به او معرفی کنم و متوجه شد که چندین و چند یادداشت و مطلب راجع به او نوشتهام و خلاصه موفق شدمبا او تلفنی صحبت کنم. برایم شبیه یک رویا بود و جالبتر اینکه در ژانویه همان سال به پاریس رفتم و بیتا را برای اولین بار در خانه دخترش دیدم. آنزمان فکر میکردم بهدلیل بیماریِ بیتا شاید اولین و آخرین باری باشد که میبینمش اما همانطور که در داستان هم آمده، معجزه رخ داد و بیتا درمان شد و اسفند 1392 به ایران بازگشت. به ایران که آمد باز مرا به خانهاش دعوت کرد. علیرغم تفاوت سنی 33 ساله، رابطهی دوستی عمیقی بین ما شکل گرفت و دیدارهایمان بیشتر و بیشتر شدند و به هم بسیار نزدیک شدیم. تاجاییکه وقتهایی که هردو ایران بودیم همدیگر را هر یکی دو هفته یک بار میدیدیم.
+ اما برسیم به کتاب «بیتا …»! آیا خود بیتا فرهی در زمان حیات به نوشتن زندگینامهاش فکر کرده بود؟
بیتا فرهی آدم بسیار کتابخوانی بود و طبع شاعرانه داشت. دوستانی که کتاب را خوانده باشند دستنوشتههای او را در آن میبینند. در سالهای کرونا بیتا بیشتر پاریس و منزل دخترش مهسا بود. آنجا متوجه شدم تصمیم گرفته داستان زندگیاش را بنویسد. با هم به شکل مداومی تماسهای تلفنی و تصویری داشتیم و از من در این زمینه راهنمایی میگرفت اما از جایی بهبعد نوشتنش را رها کرد. شاید حوصله نداشت، شاید هم علتش فروتنی او بود. گاهی که به او پیشنهاد میدادیم بد نیست مستندی براساس زندگیاش ساخته شود یا مثلاً کتاب زندگیاش نوشته شود میگفت «مگه من کی هستم؟»
+ چه جالب! چون با توجه به جزئیاتی که در داستان به چشم میخورد شاید این شائبه برای مخاطب ایجاد شود که بیتا فرهی خود نوشتن کتاب را شروع کرده بود …
دقیقاً خیلیها تصور میکنند این کتاب به دلیل جزئیات زیاد و اطلاعات موجود در آن پیش از درگذشت بیتا درحال تألیف بوده است. درحالی که پس از مرگش ایدهی نوشتن داستانِ زندگیاش را دخترش مهسا قریشی مطرح کرد و دقیقا دیماه سال گذشته (۱۴۰۲) من شروع به نوشتن کردم.
+ پیش از این کتاب تجربه نوشتن زندگینامه نداشتی. نوشتن آن چه تفاوتهایی با یک رمان دارد؟
اول این را بگویم که تلاش ما نوشتن یک داستان بود. درواقع نمیخواستیم این کتاب خشک و رسمی باشد. روند کار به این شکل بود که من اطلاعات و خاطرات را از اقوام، همکاران و دوستان نزدیک بیتا و مهسا جمعآوری میکردم و بدیهیست که بسیاری از بخشها هم حاصل مکالمات طولانی و شفاهی و معاشرت من با او طی این سالهاست. در اینگونه آثار نوشتن خاطرات هنری و کاری به مراتب آسانتر است چون همکاران و حتی مخاطبان تاحدودی از وقایع مربوطه باخبرند، مثل ماجرای سیلی معروف فیلم «هامون». اما بخشهای مربوط به زندگی شخصی حساستر است و گاهی لازم است اطلاعات و دادهها چندین بار پردازش و ویرایش شوند. سعی میکردم هر بخشی از اطلاعات را که بدست میآورم فوراً بنویسم. بعد از آن نوبت رسید به اتصال بخشهای مختلف کتاب به یکدیگر تا سیر داستانی اثر شکل بگیرد. اوایل تابستان 1403 بازنویسی کتاب به اتمام رسید. کتاب را به نشر «نظر» سپردیم که با استقبال خوب آقایبهمنپور (ناشر) همراه شد. برخی تصور میکنند خاطرات و جزئیات در جایی توسط خود بیتا ثبت شده بود درحالی که صفر تا صد کتاب پس از درگذشت او با کمک و تأیید کامل مهسا نوشته شد یعنی هر بخشی که به دستم میرسید و نوشته میشد را برای مهسا میفرستادم و هرکجا به تغییر یا جزئیات بیشتری نیاز داشت آنها را اصلاح میکردیم. در این روند دایی بزرگ بیتا آقای هوشنگ فرهی و دخترداییاش خانم ساحره فرهی هم کمک زیادی به ما کردند.
+ این کتاب چه در روز رونمایی و چه پس از آن با استقبال عجیب اهالی سینما روبهرو شد. به نظر خودت علت استقبال آنها از این کتاب چه بود؟
اصلیترین علتش خود بیتاست. بیتا فرهی بازیگر مهمی در سینمای ما بوده و بسیاری از بازیگران زن در نسلهای بعد از او تاثیر گرفتهاند. بدیهیست که دانستن بیشتر راجع به او حتی برای همکارانش جالب باشد.
+ جدا از محبوبیت بیتا، از پتانسیل درونی خودِ کتاب هم بگو. چه ویژگیهایی در متن اثر برای مخاطبان- چه سینماییها و چه مخاطبان عادی- جذاب است؟
آقای شاهین شجریکهن منتقد سینما که اتفاقاً مجری مراسم رونمایی نیز بودند حرف جالبی زدند؛ گفتند در اکثر زندگینامهها همه چیز بیشتر شبیه تعارفات مرسوم است. درنهایت هم چند همکار متنهای یادبودگونهایراجعبه هنرمند مربوطه مینویسند و کتاب تمام میشود اما در این کتاب ما کوشیدیم واقعیت را به شکل مستند و حقیقی ارائه دهیم. ما نگاه قدیسگونه به هیچیک از آدمهای این داستان نداشتیم. همهی آنها و خود بیتا با تمامی خصوصیات اخلاقی حقیقیشان ترسیم شدهاند. ما قصد نداشتیم تا در این کتاب بیتا را انسانی بینقص نشان دهیم. هم نقاط ضعف روایت شده، هم قوت. مثل هر انسان دیگری در زندگی واقعی. فکر میکنم همین اتفاق باعث میشود چه سینماگران و چه خوانندگانی که حتی شناخت چندانی از بیتا و سینما نداشتند جذب کتاب شوند. هدف ما از ابتدا همین بود. نوع روایت هم از شروع مسیر داستان با راوی اول شخص برای همذاتپنداری هرچه بیشتر خوانندگان با کتاب بود، تا احساسات مخاطب با کاراکتر اصلی گره بخورد. درواقع انتخاب نوع روایت هم در جذب مخاطب موثر است.
+ به نظرت چرا در ایران کمتر از دیگر کشورها زندگینامهی افراد مشهور نوشته میشود؟
علتش شاید نوع نگاه سنتی و فرهنگی ما به این مقوله باشد که اساساً دوست نداریم زندگیمان را در معرض دید عموم قرار دهیم، دوست نداریم زندگیمان قضاوت شود و البته که به دلایلی چون سانسورهای مداوم امکان بازگو کردن تمامی جزئیات زندگی افراد مشهور هم وجود ندارد. بنابراین خود این افراد در زمان حیاتشان نسبت به آن گارد دارند. به سبب همین دلایل ناشران نیز با این مسئله محافظهکارانه برخورد میکنند! شاید تصور میکنند ممکن است آنطور که باید از اینگونه آثار استقبال نشود. البته که خود من هم نمیدانستم خوانندگان نسب به این کتاب چه واکنشی خواهند داشت. راستش استقبالی که در همین روزهای ابتدایی از کتاب شد برایم غافلگیرکننده بود. البته با توجه به محبوبیت و مردمی بودن بیتا فرهی چنین امری دور از ذهن به نظر نمیرسید اما ادبیات اصولاً عرصهای غیرقابلپیشبینی است. چیزی که بابتش افسوس خوردم اینکه آیا اگر بیتا زنده بود و زندگینامهاش نوشته میشد باز هم از آن اینچنین استقبال میشد یا ماجرا همان جملهی مشهور است که میگوید “مردهها بیشتر از زنده ها گل دریافت می کنند ، چون که افسوس ،قوی تر از قدر شناسی است.”
+ مهمترین بازخوردهایی که این کتاب برایت به همراه داشت چه بودند؟
خوشحالم که انتشار این کتاب برخی تصورات غلط را راجع به بیتا از ذهن آدمها، حتی همکارانش پاک کرد و او را بیشتر شناختند. همین اواخر یکی از بازیگران همدورهی بیتا بعد از خواندن کتاب با من تماس گرفت و گفت: «باور نمیکردم بیتا فرهی چنین زندگی سخت و پرفرازونشیبی داشته است…» تصور غالب این بود که بیتا زندگی راحتی داشته و بازیگر خوششانسی هم بوده که در سینما همیشه بهترین نقشها را به دست میآورده و اصلا نمیدانستند چنین سختیهایی را پشت سرگذاشته است… گویی کنجکاوی عامل مهمی برای استقبال از زندگینامه مکتوب چهرههاست. اساساً هم این تصور وجود دارد که سلبریتیها زندگیهای بیدغدغه و راحتی دارند در صورتی که بسیاری از چهرههای مشهور بار مشکلات بزرگی را به دوش میکشند و به همان نسبت که طعم دستاورد و موفقیت را میچشند با چالشها، موانع و سرخوردگیهای بیشتری هم دست و پنجه نرم میکنند.
+ عکسها یکی از مهمترین بخشهای کتاب هستند. چه شد که تصمیم گرفتی کتاب تصویری باشد؟
باید یک تشکر ویژه از مهسا قریشی بکنم که همواره از هرآنچه متعلق به بیتاست به بهترین نحو ممکن محفاظت میکند. مهسا آلبوم عکسهای بینظیری از سالیان مختلف زندگی بیتا دارد. استفاده از عکسها بین فصول کتاب ایده مهسا بود و تمام تصاویر را او با دقت و وسواس انتخاب کرد و آنها را در جاهای درستی از کتاب قرار داد. البته ما تصاویر خیلی بیشتری هم در اختیار داشتیم که به دلیل محدودیتها امکان استفاده از همهشان وجود نداشت. نشر «نظر» هم در اجرای باسلیقهی کارهای گرافیکی کار و موافقت برای انتشار عکسها نقش پررنگی داشت که همینجا از آقای بهمنپور تشکر میکنم. علاوه بر عکسها دستنوشتههای بیتا هم در وسایل شخصی او پیدا شدند و آنها را هم مهسا جمعآوری کرد و با دقت هر نوشته را به نسبت ارتباطی که با فصول کتاب داشت کنار هم چید.
+شک ندارم که با توجه به رابطه نزدیکت با بیتا نوشتن این کتاب بار عاطفی سنگینی برایت داشته، اینطور نیست؟
روند نوشتن این کتاب برای شخص من بسیار چالشبرانگیز بود و به لحاظ عاطفی مرا بهشدت درگیر کرده بود زیرا بیتا دوست من بود و فرآیند نوشتن این کتاب از تقریبا یک ماه پس از فوتش شروع شد و این کار فشار شدیدی را به من وارد میکرد. مرور خاطرات، مرور روزهای تلخ بیماریاش و غم نبودنش حین نوشتن بسیار دشوار و سخت بود و شاید بتوانم نگارش این کتاب را سختترین تجربهام در زمینه نویسندگی بدانم؛ حتی سختتر از نوشتن رمانهایم. حالا که نتیجه را میبینم و اینکه میدانم از آن استقبال شده است خوشحالم میکند و خستگی از تنم بیرون میرود. گرچه غم نبودن بیتا همیشه با ما خواهد بود.
+ از کتابفروشی «راوی» هم بگو. چرا «راوی» را برای برگزاری مراسم رونمایی این کتاب انتخاب کردید؟
ما برای انتخاب مکان برگزاری این رویداد، به گزینههای مختلفی فکر کردیم. هماهنگی کارها چندان آسان نبود چراکه مهسا ایران زندگی نمیکند گرچه همواره به شکل شبانهروزی و از راه دور برای هماهنگی درست برنامهها کوشیده است اما برای انتخاب جا باید همگی همفکری میکردیم. کتابسرای «راوی» یکی از گزینههای ما از میان چند گزینه بود که خودم به آن فکر کرده بودم. اما مهر تأیید برگزاری برنامه در «راوی» زمانی زده شد که خانم احترام برومند هم آن را تأیید کردند. بههرحال همه چیز حاصل یک مشارکت گروهی بود. نه تنها من و مهسا بلکه چندین نفر از دوستان بیتا از جمله خانم آزیتا موگویی و خانم ساحره فرهی نیز کمک زیادی کردند تا همه چیز به خوبی انجام شود و امیدوارم این مراسم در شأن بیتا فرهی بوده باشد.
+ و حرف آخر؟
چیزی که دوست دارم حتماً بیانش کنم و در کتاب هم مخاطب در زیرلایههای متن با آن مواجه میشود ظلمیست که در سینما به بیتا شد. او بارها مورد بیتوجهی قرار گرفت. جدا از لطمهای که بابت توقیف فیلم «بانو» خورد بیتا فرهی علیرغم همکاری با بزرگترین کارگردانان این سرزمین از داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی و بهمن فرمانآرا گرفته تا رخشان بنیاعتماد، داریوش فرهنگ، فریدون جیرانی و … هیچگاه جایزهای از جشنواره نگرفت. او البته هرگز لب به گله نگشود اما تصور کنید بازیگری که با ایفای نقش مهشید تکانی اساسی به اهمیت و جایگاه نقش زن در سینمای ایران داد و مسیر بسیاری از بازیگران زن نسلهای بعد از خود را هموار کرد برای آن نقش جایزهای نبرد، نه تنها برای آن نقش بلکه برای دیگر بازیهای تحسینبرانگیزی که نادیده گرفته شدند! سال گذشته پس از درگذشتش در جشنواره از او تقدیر شد. البته او که نبود و این تقدیرها پس از فوت دردی را از هنرمند دوا نمیکنند. امیدوارم دستکم این بیتوجهیها و نادیده گرفته شدنها در حق بازیگران بزرگی که هماکنون زندهاند و نفس میکشد تکرار نشود.