نقد فیلم «صبحانه با زرافه‌ها»: در جهان این آدم‌ها چه خبر است؟

منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد

منبع: روزنامه «هنرمند»

سروش صحت در آثار تلویزیونی‌اش رویکردی داشت که پس از ساخت نخستین فیلم سینمایی‌اش ضمن ادامه‌ی این رویکرد، تغییراتی را نیز در آن ایجاد نمود و نگاه فلسفی و عمیق او به مسائل مهمی چون مرگ و زندگی در فیلم «جهان با من برقص» به اوج خود رسید. درواقع او با بهره‌گیری از سبکی سوررئالیستی که با چاشنی طنز نیز آمیخته شده بود، لابه‌لای شوخی‌ها و موقعیت‌های ابزورد و آدم‌های انتزاعی که هریک بامزگی‌های خاص خود را داشتند موفق شد فضایی به‌شدت تأثیرگذار و معناگرا خلق کند.

«صبحانه با زرافه‌ها» برخلاف تبلیغات فریبنده‌ و ویترین ظاهری‌اش که آن را یک کمدی به سبک و سیاق بسیاری از کمدی‌های امروز سینما می‌نمایاند فیلمی کاملاً خاص است که چه در فرم و چه در محتوا ارتباط چندانی با کمدی‌های رایج این روزهای سینمای ایران ندارد و فیلمی‌ست در ادامه‌ی مسیر فیلمسازی سرش صحت و البته سریالی که در شبکه‌ی نمایش خانگی ساخت با عنوان «مگه تموم عمر چندتا بهاره؟!» .
بدیهی‌ست ریتم کند کار، دیالوگ‌های طولانی و موقعیت‌های دراماتیکی که اکثراً به درام تبدیل نمی‌شوند، فضای ابزورد و فراواقع‌گرایانه‌ی «صبحانه …» چیزی نیست که بتواند نظر مثبت مخاطب عام را به خود جلب کند و امکان دارد دومین فیلم بلند سروش صحت از نظر بسیاری از تماشاگران فیلمی حوصله‌سربر و کند به نظر برسد و نتوانند با جهان انتزاعی آن ارتباط چندانی برقرار کنند.

به لحاظ داستانی، فیلم یادآور فیلم مشهور «Hangover» است. کافی‌ست به خلاصه‌ی داستان یک‌خطی آن توجه کنیم تا پی به این شباهت محتوایی ببریم اما آن‌چه «صبحانه …» را از دیگر آثار مشابه متمایز می‌کند شکل خاص داستان‌گویی آن است و مفاهیم عمیق‌تری که می‌کوشد آن‌ها را لا‌به‌لای موقعیت‌های انتزاعی و طنزآلودش جا بدهد.


به همان روش «جهان با من برقص» در «صبحانه با زرافه‌ها» هم صحت در تار و پود فیلمش به دو مقوله‌ی زندگی و مرگ می‌پردازد، همان سوژه‌ی غافلگیری از مرگ غیرقابل‌انتظاری که در مقابل انتظارِ یک مرگِ قابل‌پیش‌بینی رخ می‌دهد، همان در مقابل هم قرار دادن مرگ و زندگی و بازی با این دو مهره در مسیر پیرنگ اصلی داستانِ فیلم. 
شخصیت‌های فیلم هریک جذابیت‌ خاص خود را دارند. هریک قرار است موتور محرکی باشند برای پیش‌برد بخشی از داستان اصلی فیلم. با این‌که به زعم من شخصیت‌‌ها به درستی و با ظرافت پرداخته شده‌اند اما ریتم فیلم در جاهایی بسیار کند می‌شود. حتا کار از مدیوم خود فاصله می‌گیرد و به لحاظ ریتم به تئاتر و به لحاظ اجرا به تلویزیون شباهت پیدا می‌کند و کشدار بودن دیالوگ‌ها نیز از جذابیت کار می‌کاهد. درواقع فیلم بیش از تکیه بر قصه‌ای پر و پیمان و خوش‌ریتم بر ایده‌اش، موقعیت‌ها، لحظات و شوخی‌ها تکیه کرده و حضور کمرنگ “قصه” در جدیدترین فیلم صحت به وضوح احساس می‌شود.

شاید همین است که کار را بیش از تبدیل شدن به فیلمی کامل در حد یک ایده‌ی اولیه‌ی درخشان با موقعیت‌های بکر نگاه می‌دارد و نه چیزی بیشتر. با این حال در متن جذابیت‌هایی وجود دارد که به آن معنا می‌بخشد و شاید اصلی‌ترینش همان قرار گرفتن هوشمندانه‌ی تقابل مداوم مرگ و زندگی در سکانس‌هایی واحد باشد. این تقابل می‌تواند این مفهوم را نیز به مخاطب القا کند که حتا با وجود رخ دادن تلخ‌ترین مرگ‌ها زندگی همچنان می‌تواند با قدرت ادامه داشته باشد. شاید نمایش این ایده‌ به شکلی ابزورد رخ داده باشد اما درنهایت مفهوم مد نظر متن را به مخاطب منتقل می‌سازد. همچنین به نظر می‌رسد سروش صحت همچون فیلم قبلی‌اش در این فیلم نیز از نشانه‌ها غافل نمی‌شود. مثلاً سر و کله‌ی همان “گاو”ِ فیلم قبلی او این‌جا هم پیدا می‌شود!

فیلم بازی‌های خوب و هماهنگی دارد. شاید بهترین بازی‌ها متعلق به هوتن شکیبا و هادی حجازی‌فر باشند. بازی بهرام رادان برای شخص نگارنده یادآور بازی‌اش در «بی‌پولی» است و پژمان جمشیدی بازی متوسطی دارد اما به‌طور کلی صحت مجموعه‌ی درستی از بازیگران را برای ایفای نقش در فیلمش انتخاب کرده است.
نکته‌ی جالب‌توجه در «صبحانه…» پایان‌بندی آن است. پایان‌بندی خاصی که شاید در نگاه اولیه گنگ، نامفهوم و بی‌ربط به نظر برسد اما درنهایت پایان‌بندی پرمعنایی‌ست برای امیدبخشی به مخاطبی که ممکن است تماشای فیلم ناامیدش کرده باشد. درواقع این پایان زیرکانه به مخاطب نهیب می‌زند که برداشتش از رخدادهای فیلم اشتباه بوده است.