نقد فیلم «سرهنگ ثریا»

منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد

منبع: روزنامه سازندگی

    “بی‌داستانی”
«سرهنگ ثریا» در نگاه اول برایم یادآور فیلم «ویلایی‌ها» بود با این تفاوت که آن فیلم چه از منظر محتوا و چه از لحاظ اجرا فیلمی نسبتاً خوش‌ساخت بود و «سرهنگ ثریا» در حد ایده‌ای نو باقی مانده که به دلایل پرشماری موفق نمی‌شود به فیلمی خوش‌ساخت بدل گردد.
اصلی‌ترین علت درنیامدنِ فیلم، فیلمنامه‌ی لاغر آن است. هسته‌ی مرکزی داستان، جذاب و بدیع است. شاید کم‌تر فیلمسازی تاکنون به سراغ ساختن فیلمی با موضوعی مشابه رفته باشد اما این ایده‌ی بکر در مرحله‌ی تبدیل شدن به فیلمنامه به شدت دچار آسیب می‌شود و حفره‌های داستانی‌ آن آن‌قدر زیاد می‌شوند که فیلمنامه را با چالش‌هایی جدی رو‌به‌رو می‌کنند.

درام، اساساً قصه‌ای تعریف نمی‌کند. فیلم از تعدادی موقعیت‌تکرارشونده تشکیل شده است که نه به سمت جلو گام برمی‌دارند و نه به قصه تبدیل می‌شوند. انگار که با مستندی طرف باشیم که قرار است زندگی روزمره‌ی خانواده‌های ساکنان کمپ اشرف را با تمام سختی‌ها و ناملایماتشان به تصویر بکشد. برای آن‌که درامی جلورونده باشد و ریتم پیدا کند، لازم است که موقعیت‌هایش به قصه تبدیل شوند. در «سرهنگ ثریا» این قصه شکل نگرفته و درنتیجه هیچ یک از نقاط درام نیز در فیلمنامه یافت نمی‌شوند. فیلم نه نقطه‌ی عطفی دارد، نه بحران نفس‌گیری دارد و نه حتی یک پایان‌بندی محتوم و مشخص که دست به گره‌گشایی و حل و فصل بزند. با این‌که ظاهراً فیلم قرار است فیلمِ ثریا (ژاله صامتی) باشد اما پایان فیلم با روشن شدن مرگ شخص دیگری رقم می‌خورد که ارتباط چندانی به پسر گمشده‌ی ثریا ندارد. شاید به همین علت است که مخاطب در نقطه‌ی پایان فیلم متعجب می‌شود و انتظار دارد فیلم ادامه یابد تا به چرایی‌هایی که ایجاد کرده پاسخ دهد! قابل پیش‌بینی بودن از دیگر اشکالات فیلمنامه است. مثلاً شخصیت هانیه(دیبا زاهدی) با توجه به اکت‌ها و رفتارهایش از همان ابتدا مشکوک به نظر می‌رسد و مخاطب تقریباً می‌تواند هویت او را از همان ابتدا پیش‍بینی کند. چنین ساده‌انگاری‌هایی در فیلم کم دیده نمی‌شود و به آن لطمه زده است.

حتی اگر «سرهنگ ثریا» را فیلمی نه داستان‌محور بلکه شخصیت‌محور در نظر بگیریم باز هم موفق نمی‌شود به هدفش دست یابد چراکه شخصیت‌ها هیچ‌یک انگیزه‌ی منحصر به فردی ندارند، هیچ‌یک ویژگی متمایزکننده‌ای نسبت به شخصیت دیگر ندارد؛ شاید تنها نقطه‌ی تمایز آن‌ها قومیت‌ها و گویش و گفتار متفاوتشان باشد که آن‌هم در مسیر اصلی قصه نقش تعیین‌کننده‌ای را ایفا نمی‌کند. حتا کاراکتر “ثریا” که شخصیتمحوری فیلم است به شخصیت تبدیل نمی‌شود و در حد یک تیپ باقی مانده است. ما شاهد تیپ شخصیتیِ مدیر و رهبر او هستیم. او دیگر خانواده‌ها را تشویق می‌کند، قوت قلب می‌بخشد، رهبری می‌کند و به جلو می‌راند اما درنهایت هیچ فراز و فرودی را در شخصیت‌اش نمی‌بینیم. حتا مشخصه‌ی بارز و خاصی از او در فیلم توضیح داده نمی‌شود. ما از گذشته‌ی او اطلاعات دندانگیری کسب نمی‌کنیم. همین سطحی بودن شخصیت‌پردازی‌ها و عدم پرداخت کامل به آن‌ها منجر به آن می‌شود که مخاطب نتواند به قدر کافی آن‌ها را درک کرده و با آنها به همذات‌پنداری بپردازد. با این حال بازی درخشان و متناسب ژاله صامتی از نقاط قوت فیلم است. المانی که شاید اگر «سرهنگ ثریا» از آن بی‌بهره می‌ماند حرف دیگری برای گفتن نداشت.

فیلم میزانسن‌های خوبی ندارد. شاید بتوان گفت که بیش‌تر متناسب با مدیوم تلویزیون ساخته شده تا سینما و همین امر تک‌تک عناصر آن را نیز تله‌فیلم‌گونه کرده است. درواقع جدا از فیلمنامه که ضعف‌هایش پله پله در فیلم خودنمایی می‌کنند، کارگردانی نیز چندان حرفه‌ای نیست. شاید علت این باشد که لیلی عاج در نخستین ساخته‌ی سینمایی خود لقمه‌ی بزرگی برداشته. شاید بهتر آن بود که او کارش را با فیلمی ساده‌تر به لحاظ میزانسن، دکوپاژ و اجرا آغاز می‌کرد اما فیلمی با چنین ساختاری بی‌شک دشواری‌های متعددی را به او تحمیل کرده و کارگردان از پسشان برنیامده است.بنابراین نخستین فیلم بلند سینمایی او در حد یک فیلم متوسط باقی می‌ماند که سوژه‌ی بکر اولیه‌اش در اجرا هدر رفته است.