نقد فیلم «تارا»: عاشقانه در گذر زمان

منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد

منبع: روزنامه «سازندگی»

تارا» جدیدترین ساخته‌ی کاوه قهرمان فیلمی‌ست که در گروه «هنر و تجربه» به اکران درآمده است. 

فیلم، ایده‌ی اولیه‌ی نو و مبتکرانه‌ای دارد و بیشتر به رویا و شاید هم کابوسی فراواقع‌گرایانه شبیه است که از درهم‌تنیدگی مقاطع مختلف از زندگی زوجی به نام‌های تارا و بهرام شکل می‌گیرد. 
وقایع مختلف زمانی فیلم، نه به شکلی خطی بلکه کاملاً غیرخطی روایت درام را شکل می‌دهند و پازل روایی فیلمنامه به تدریج و از طریق کنار هم قرار گرفتن همین خرده‌رخدادهاست که کامل می‌شود.


«تارا» همان‌طور که نوشتم، طرح اولیه‌ی خلاقانه‌ای دارد اما فیلم در حد همان طرح اولیه باقی مانده و در پرداخت دچار حفره‌هایی جدی است. بزرگ‌ترین ضعف فیلمنامه نداشتن قصه است. فیلم قرار نیست راوی یک داستان باشد بلکه از موقعیت‌هایی تشکیل می‌شود که پیش از تبدیل شدن به قصه به مقطع زمانی دیگری پیوند می‌خورند و در نطفه خفه می‌شوند. بنا بر فرم خاص فیلم و وفاداری‌اش به اسلوب‌های سبکی، آدم‌ها در فیلم دیالوگ‌های زیادی را بیان می‌کنند که اغلب شاعرانه‌اند و از فرم رئالیستی و معمول فیلم‌های عام‌پسندتر فاصله دارند که این نکته‌ی بدی نیست و نقطه‌ضعف به حساب نمی‌اید چراکه تنیده در بافت و شکل و فرم بصری درام است اما نقص بزرگ این‌جاست که این دیالوگ‌ها آن‌قدر گنگ، پیچیده و طولانی می‌شوند که گاه از صبر و حوصله مخاطب، ولو مخاطب خاصخارج می‌گردند. این ایده که در یک اثر داستانی و سینمایی، یک واقعه چندبار و از دیدگاه چند راوی متفاوت روایت گردد و درنهایت این خرده‌روایت‌ها و زوایای دید نامتوازن به توازن نهایی برسند؛ شاید شیوه‌ای متداول و حتا تکراری باشد اما فرق «تارا» با درام‌هایی از این دست اینجاست که در این فیلمبا چند راوی و چند داستان و چند زاویه‌ی دید سر و کار نداریم، بلکه یک زندگی و دو شخصیت واحد را که اساساً عاشقانه‌های خود را در مقاطع مختلف زمانی مرور می‌کنند می‌بینیم که به واسطه‌ی برخی از اشیا، شخصیت‌ها و دیالوگ‌های تکرارشونده و بازیگرانی در سه مقطع سنی مختلف، از برهه‌ی زمانی قبل متمایز می‌شوند. بی‌تردید چنین انتخابی دشواری‌های بسیاری را به فیلمساز تحمیل می‌کند و ریسک بزرگ دقیقاً در همین نقطه اتفاق می‌افتد؛ این‌که مخاطب با چنین ساختاری ارتباط برقرار بکند یا نه. و پاسخ قطعی این پرسش را مخاطبان فیلم باید بدهند. 
ضعف دیگر فیلمنامه دغدغه‌مندی سحطی و نه عمیق آدم‌هایش است. شخصیت‌های داستان خصوصاً تارا ظاهراً از بحران‌های فلسفی رنج می‌برند؛ مشکلات آنها نه از جنس عامه‌‌ی مردم که متعلق به قشر بورژوآست اما مخاطب درنهایت ازعلت غم بزرگ و افسردگی سهمگین زن سردرنمی‌آورد و به همین جهت دنیای آدم‌های فیلم از نظرش دور از ذهن و تصنعی می‌شود.


فضاسازی سرد فیلم با محتوای درونی آن عجین شده و بخشی از این فضاسازی سرد در بازی‌ها نیز نمود می‌یابد. همگن بودن بازی‌های شش بازیگر که شش مقطع زمانی از زندگی دو کاراکتر ثابت را بازی می‌کنند از اتفاقات خوب فیلم است که منجر به درک بهتر آن از سوی مخاطب میشود.