نقد فیلم «مجبوریم»: هدررفته

منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد
منبع: روزنامه “سازندگی”

«مجبوریم» تازه‌ترین فیلم به‌اکران‌درآمده‌ی رضا درمیشیان حاصل ایده‌ی اولیه‌ی جذاب و جسورانه‌ای‌ست که در پرداخت و اجرا به هدر رفته است.
فیلم بزرگ‌ترین لطمه را از فیلمنامه‌اش می‌خورد؛ فیلمنامه‌ای که جدا از برخی ایرادهای منطقی‌اش و نبود برخی عناصر مهم درام در آن، به لحاظ حقوقی نیز واجد اشکالات متعددی‌ست که برای درک آن‌ها لازم نیست حتماً وکیل یا حقوقدان باشید بلکه چرایی‌هایی که این گاف‌ها و خطاها پدید می‌آورند حتا از منطق یک مخاطب معمولی سینما دور نمی‌ماند.


نخستین سوالی که پیش از پرداختن به ساده‌انگاری‌های حقوقی برای تماشاگر پیش می‌آید علت افسردگی، تلخی و انفعال زن وکیل (با بازی نگار جواهریان) است. حقیقتاً دلیل این حجم از تلخی چیست؟ چرا این وکیل قرار است شبیه نسرین ستوده باشد درحالی‌که فیلمنامه عملاً به چنین شباهتی احتیاج ندارد و در عمل، انگیزه‌ها و خصوصیات رفتاری نیز وجه مشترکی میان این دو یافت نمی‌شود؟ از همان ابتدا و وقتی در دادگاه بیان می‌شود که بیمار در رضایتنامه اجازه داده “هرگونه عملی” روی او انجام شود عملاً فیلمنامه نمی‌تواند جلو برود چرا که قانون، قانون است و پافشاری وکیل مبنی بر این‌که او حال مساعدی نداشته کارساز نیست اما کارگردان باز هم درام را جلو می‌برد و همین امر حفره‌های فیلمنامه را بیش‌تر آشکار می‌کند. کار به جایی می‌رسد که وکیل سرسخت و باهوش ابتدای فیلم به‌تدریج دچار دگردیسی شخصیتی می‌شود و به موجود منفعلی بدل می‌گردد که به‌آسانی گول مجتبی (مجتبی پیرزاده) را می‌خورد و به دام او می‌افتد؛ این درحالی‌ست که تماشاگر قطعاً پیش‌بینی می‌کند که در این قرار ملاقات شتابزده قرار است وکیل فریب بخورد و بلایی سرش بیاید! مسئله‌ی شناسنامه و کارت ملی نداشتن گلبهار(پردیس احمدیه) در زندگی واقعی جامعه‌ی ایران می‌تواند مشکلاتی اساسی را سر راه شخص قرار دهد تا جایی که حتا امکان شکایت را از وی سلب کند اما این مسئله نیز در فیلم ساده‌انگاری می‌شود و می‌بینیم که به‌سرعت و حتا بدون در نظر گرفتن روال کند و طولانی فرآیندهای حقوقی در ایران، پرونده‌ی دختر به‌شکل معجره‌آسایی به‌سرعت پیش می‌رود و حتا برای او کمیسیون برگزار می‌شود. هر مخاطب ایرانی می‌داند که قانون بر سر راه هر شخص بی‌هویت و بی‌شناسنامه‌ای خصوصاً اگر دختر و مجرد باشد و به شکل نامشروع از مردان مختلفی باردار شده باشد چه مشکلات طاقت‌فرسایی را قرار می‌دهد بنابراین حل و فصل تمامی مشکلات دختر در مراجع قانونی به این شکل خام‌دستانه قطعاً دور از واقعیت است.
گره اصلی فیلم که قرار است منجر به غافلگیری مخاطب شود از همان ابتدا حدس زده می‌شود و بعید می‌دانم مخاطبی نتواند حدس بزند که بسته شدن لوله‌ی دختر به دست چه کسی انجام شده و دلیل آن شخص برای انجام این عمل چه بوده است. بنابراین کش آمدن قصه و طولانی شدن پروسه‌های دادگاه و دادرسی درحالی‌که به‌وضوح مجرم را می‌شناسیم و از انگیز‌ه‌اش برای ارتکاب به جرم خبر داریم امری بیهوده و عبث است.
فیلم مجموعه‌ی ویترین‌گونه‌ای از بازیگران را به مخاطب عرضه می‌کند و همین توقعمان را برای دیدن بازی‌های درخشان یا نقش‌هایی خاص بالا می‌برد اما در عمل ناامید می‌شویم. بخش بزرگی از شکست بازیگران در ارائه‌ی بازیهای متناسب، فشل ماندن شخصیت‌پردازی‌ست. وقتی کاراکترها منفعل و سردرگم‌اند بازی‌ها نیز درنمی‌آیند. البته موارد استثنایی هم وجود دارد. مثلاً فاطمه معتمدآریا نقش دکتر مهشید پندار را به بهترین نحو ممکن بازی می‌کند. بازی ژاله علو در نقش کوتاهش به‌جاست و مجتبی پیرزاده هم حضور قابل‌قبولی دارد.
حرکات و زوایای دوربین گاه آزاردهنده می‌شوند و فیلم به لحاظ زیبایی‌شناسانه گامی عقب‌تر از آثار پیشین درمیشیان قرار می‌گیرد؛ فیلمی که به لحاظ طرح و سوژه‌ی اولیه‌اش می‌توانست یکی از نقاط قوت کارنامه‌ی این کارگردان باشد و حالا درحد اثری متوسط باقی می‌ماند.