نقد فیلم «پترسون»: روزهای تکراری یک مرد

منبع: مجله نماوا
منتقد: یاسمن خلیلی‌فرد

“پترسون” فیلم آرامی است. فیلمی که قرار نیست در آن با تعلیق‌های متعدد و رویدادهای کنجکاوکننده مواجه شوید بلکه فیلم بیش از تمرکز بر داستان بر شخصیت‌های خود (خصوصاً شخصیت اصلی) متکی‌ست و مخاطب را نیز به شکلی آرام و گام به گام در این مسیر با خود همراه می‌کند.
درام در «پترسون» کمرنگ است و بعضی جاها گم می‌شود؛ تماشاگر وقایع کاملاً روزمره‌ی زندگی شخصیت اصلی فیلم و نامزدش را در قالب زمان روایی یک هفته‌ای مشاهده می‌کند و در این میان بیش از آن که نقش رویدادها پررنگ باشند تکرارها مسیر اصلی داستان را مشخص می­کنند. درواقع شاعرانگی فضای اثر با همین تکرارها درآمیخته می­شود تا پیام اصلی فیلم را به مخاطب منتقل سازد، این که شاید زندگی خود یک شعر باشد.
مخاطبان آثار جارموش در بیش­تر فیلم‌های او شاهد ریتم و ضرباهنگ‌های کند بوده‌اند. بنابراین تکرار چنین انتخابی در «پترسون» نه تنها عجیب نیست بلکه به مثابه مؤلفه‌ای آشنا و ثابت در کارهای او پذیرفته شده است اما نکته‌ی خوشایند در رابطه با این فیلم شاید آن باشد که کارگردان کهنه­­‌کار می‌کوشد تا فضای کار خود را به‌روز کند و علی‌رغم وفادار ماندن به عناصر،المان‌ها و شاخصه‌های همیشگی فیلم‌هایش مطابق با زمانه گام بردارد. بنابراین مخاطبان واقعی سینمای او می­‌توانند باحوصله روزهای تکراری زندگی پترسونِ فیلم را پا به پای او زندگی کنند و از کندی درام دلزده نشوند.
علاقه‌ی پترسون به شعر و دفترچه‌ی شعرهایش امتیاز بزرگ فیلم است. راننده‌ی ساده و همیشه‌راضیِ اتوبوس که در ظاهر چندان هم باهوش و خلاق به نظر نمی‌آید در خفا شاعری خوش‌قریحه است که نامزدش اصرار دارد به انتشار اشعارش فکر کند. گره خوردن زندگی مرد جوان با شعر دینامیسم خوشایندی را در اثر پدید می­­­­­­­آورد که درواقع به نحوی روزهای تکراری زندگی او را از هم متمایز می‌کند و پیرنگ داستان در پیشروی همین اشعار ساخته می‌شود.
«پترسون» فیلم لحظه‌هاست. آرامش پترسونِ جوان تقابلی جالب و تضادی قابل توجه با شغل و موقعیت اجتماعی او دارد. همکارِ همیشه‌شاکی او می‌تواند نمایانگر یک راننده اتوبوس معمول و تیپیکال باشد که از صبح تا شب باید پشت فرمان بنشیند، به پچ­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­­‌پچ‌های مسافران پرحرف اتوبوس گوش کند و درنهایت با درآمدی نه چندان مناسب فکری به حال زخم‌های مختلف زندگی‌اش بکند. پترسون اما آدم لحظه‌هاست. او از موقعیت‌های مشابه ناراضی نیست. شنیدن صحبت‌ها و درگوشی حرف زدن مسافران اتوبوس، او را نه تنها منقلب نمی‌کند بلکه برایش جالب هم هست. او از پیاده روی با سگش در خیابان‌ها پس از به پایان رسیدنِ ساعت کاری‌اش لذت می‌برد و مکالمات تکراری شبانه با مسئولِ مسنِ بار، او را عصبانی یا خسته نمی‌کند. درواقع ساختار فیلم، چه از منظر محتوا و چه به لحاظ فرم شمایلی کلی­­تر از کاراکتر پترسون است. جارموش می‌کوشد تا به لحظه‌ها در فیلمش به درستی بپردازد. فیلم علیرغم کندی ضرباهنگش سکانس‌های اضافی چندانی ندارد. درواقع پس از به اتمام رسیدنش مخاطب نمی­تواند ادعا کند که فیلم زیاده­گویی کرده است بلکه هر یک از صحنه­های تکراری،اتفاقات تکرارشونده و دیالوگ­های تکراری در مسیری منسجم و درست قرار می­گیرند تا فیلمساز بتواند هدف کلی خود را به واسطه­شان به نمایش بگذارد. درواقع نکته­ی اصلی این­جاست که فیلمساز هرگز قصد ندارد با فیلمنامه­ای لاغر فیلمی چاق بسازد بلکه تمام اجزای فیلم در خدمت ایده­ی اصلی آن هستند و همین باعث شده ادعای اثر بیشتر از پتانسیل و خروجی آن نباشد.
کارگردانی درجه یک جارموش در «پترسون» بالاتر از متن آن قرار می­گیرد و دنیایش را فارغ از توانایی های متن به رخ می‌کشد.
آدام درایور خودِ خود پترسون است؛ او بهترین گزینه­‌ی قابل تصور برای ایفای این نقش پرچالش و دشوار به نظر می­رسد. دست کم حالا که فیلم ساخته شده است، نمی‌توان گزینه‌ی بهتری را برای ایفای این نقش تصور کرد. به نظر می‌رسد درایور که اتفاقاً برای ایفای نقش در این فیلم چندین جایزه‌ی مهم سینمایی نیز به دست آورد توانسته است با عبور نقش از خود دنیایی منسجم را برای کاراکتر پترسون خلق کند؛ بازی او در عین واقعی بودن و روان بودن با لحن شاعرانه‌ی فیلم همگام و همسوست و جنس بازی او در فیلمی که شخصیت­محور بودن، شاخصه­­‌ی بارز آن است خوش می‌درخشد و این بازیگر از این تجربه‌ی دشوار سربلند بیرون می‌آید.
پایان­بندی فیلم شاید تاحدودی غافلگیرکننده باشد اما باز هم نه آن اندازه که مخاطب را در تعلیقی عجیب نگاه دارد یا به برانگیحته شدن احساسات او منتهی گردد. پایان­بندی در همان مسیر اصلی فیلم قرار می­گیرد و آسیبی هم به کلیت آن وارد نمی­کند.
جیم جارموش با شناختی دقیق از بافت اجتماعی طبقه­ی متوسط به دنیای درونی و دغدغه‌های آدم‌های این طبقه نزدیک می‌شود و بنابراین بیش از پرداختن به کلیات آشنای آن‌ها به ابعاد و زوایایی از زندگی و دنیای درون آن‌ها می­پردازد که شاید مخاطب انتظارش را نداشته باشد و به همین جهت فیلم‌های او در عین سادگی ظاهریشان همواره بخش خاصی از مخاطبان را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد.